۱۳۸۸ آبان ۲۵, دوشنبه

وقتی که دیگر توجیهی باقی نمی ماند!!

احمد جنتی در نماز جمعه این هفته تهران:

پرچم مبارزه با آمریکا و مرگ‌ بر آمریکا باید همیشه افراشته باشد و اگر قرار باشد این نظام، انقلاب و اسلام پابرجا باشد و مردم راحت زندگی کنند پرچم مقابله با دشمن همیشه باید افراشته باشد.چرا عده‌ای این حقایق را نمی‌فهمند و یا می‌فهمند و خود را به نفهمی می‌زنند و وقتی کنگره آمریکا 55 میلیون دلار برای تضعیف نظام جمهوری‌اسلامی اختصاص می‌دهد به این معنی است که قصد دارد با خدا و مردم جنگ کند و اختصاص بودجه آن‌ها برای جنگ با خدا و مردم است".


سال هاست که از تریبون های رسمی کشور چنین سخنانی به گوش می رسد؛سخنانی که در آن تلاش می شود تا به مردم القا شود که این رژیم حکومتی الهی است و مشروعیتش را از خدا می گیرد و بعد بلافاصله نتیجه گیری  شود که مخالف با این نظام محارب است و  پس از آن مجوز سخیف ترین برخوردها با آن نیز توسط شرع دروغین شان صادر می گردد. این حکایت سی سال گذشته این حکومت است.حکومتی که در ابتدا با کشتار و اعدام مخالفانش استقرار پیدا کرد و اکنون سی سالگی اش را در خونابه نداها و سهراب ها جشن می گیرد.
اکنون یکی از عناصر کلیدی و رهبران بزرگ کودتا در نماز جمعه  از استراتژی بقاء و استمرار نظام طی سی سال گذشته رسما پرده برداری می کند:
((اگر قرار باشد این نظام، انقلاب و اسلام پابرجا باشد و مردم راحت زندگی کنند پرچم مقابله با دشمن همیشه باید افراشته باشد.))
آری سی سال است که به نام مبارزه با استکبار جهانی و استقلال، ملت ایران تحت شدیدترین فشارها قرار گرفته اند. همه عقب ماندگی ها،حقارت ها و نا به سامانی ها به گردن شیطان بزرگ و ایادی جهان خوارش است.ملت ایران باید همواره در سالروز به اصطلاح آزادی شان به جای جشن گرفتن این روز مشت های گره کرده و بغض های فرو خفته خود را نثار امریکا و اسرائیل کنند که چه؟؟؟ که ایشانند عامل توقف و سکون ابدی این کشور!! که اینانند مانع پیشرفت ما !! که اینانند که قصد دارند حاکمیت کفر و بی دینی را بر این کشور مجددا حاکم کنند!!!
و اما وی در بخش دیگری از سخنش این مسئله را به حکومت الهی ربط می دهد؛ مخالف این مرام مخالف حکومت خداست و خواستار جنگ با خدا و مردم است!!

سالیان سال است که ذهن این ملت به خصوص کودکان انقلاب و هم نسلان ما که از همه جا بی خبر در این زمانه به دنیا امده ایم  با این حرف ها پر شده  و به ما تلقین شده که بدون هیچ حرف و سوالی سخن ایشان را بپذیریم.چرا؟؟به این دلیل که حکومت ،حکومت عدل الهی است ورهبرش نائب امام زمان است.برخی از ما نیز به خاطر این که دچار عذاب الهی نشویم سال هاست که سکوت کرده ایم و دم برنمی آوریم!!
دم بر نمی اوردیم که چرا کشوری با این همه منابع و ذخایر و در حالی که در زمان پیش از این انقلاب حرف اول را در منطقه می زد اکنون به این وضع دچار شده است؟
دم بر نمی اوردیم که چرا در حکومت امام زمان این همه جرم و جنایت رواج دارد؟اگر فساد وفحشا در جامعه به صورت بارز رخ نمی نماید اما در پستوها و نهان خانه ها چه خبر است؟
دم بر نمی اوردیم که چرا هنوزحاکمان رانت خوار و ثروت اندوز این بار در پوشش دین بر مردم حاکمند و البته فقرا و دردمندان جامعه روز به روز بدبخت تر و فلاکت زده تر می شوند.

و هزاران پرسش بی پاسخ دیگر که سال ها  ذهن ما را مشغول کرده بود ولی  یا اینکه توجیهات حاکمانمان را منطقی پنداشتیم یا در خوش بینانه ترین حالت جرات به زبان اوردنش را نداشتیم.
این ماجراها تا خرداد امسال ادامه داشت؟هنوز در اعماق وجودمان دلیلی برای بازایستادن از ادامه این مسیر تلخ نداشتیم.با خود می گفتیم رژیم سابق جنایتکار بود و خون های زیادی از جوانان ملت را ریخت. اما این حکومت در نهایت نام اسلام را با خود یدک می کشد و لااقل از روی رافت اسلامی هم که شده هیچ گاه مخالفینش را کشتار و سرکوب نخواهد کرد.هنوز صدای اعتراضی تا ان روز به گوش نمی رسید پس دلیلی برای نارضایتی وجود نداشت.
اما خرداد 88 حجت را تمام کرد.همه آزادی خواهان ایران به امید بازگشت کشور به آزادی و دموکراسی تمام هم و غم وامال و ارزوهای خود را زیر پرچم سبز میرحسین موسوی جمع کردند تا شب تیره ما را سحری باز رسد... همه چیز رویایی پیش رفت!شور و نشاطی وصف ناشدنی سراسر کشور را فرا گرفته بود اما...همه چیز خراب شد؛ زمین و زمان روی سرمان ویران شد وما باور نکردیم و خواستیم اعتراض کنیم و اعتراض کردیم ؛ همین... ولی...همه دیدیم که چه شد...آن لحظه بود که دیگر هیچ توجیهی برایما باقی نماند؛اکنون دیگری امید برای ادامه مسیرتاریک پیش رو باقی نمانده؛ هرچه تلاش می کنیم راه بازگشتی پیدا نمی کنیم.همه تابوهای قبلی در نظرمان شکسته است.اکنون گرفتن تقاص خون های به ناحق ریخته شده  جوانان وطن بر دوش ما سنگینی می کند،دیگر نفس مان بالا نمی اید تنفس در هوای آلوده دروغ و ریا و دین فروشی سخت شده است؛ دیگر تنها راه قیام در مقابل خدایی است که تنها کارکردش حفظ حاکمیت واپسگرایی است.
اکنون اما خدای احد و واحد در درون همه ما اینگونه نجوا می کند نگذارید که با نام دین برشما ظلم کنند چون حکومت بر کفر باقی می ماند و بر ظلم نه...و درنهایت به ما قول می دهد که؛
ان تنصروالله ینصرکم ...پس نترس خدا هم تا آخر با ماست.

۱۳۸۸ آبان ۱۷, یکشنبه

نگاهی به استراتژی های رژیم در برخورد با معترضین سبز

سبزها یک بار دیگر در 13 آبان ماه امسال حماسه ساز شدند و با حضور سبز خود برگ زرین دیگری را در تاریخ پرشکوه جنبش آزادی خواهی ملت ایران رقم زدند.روزی که سبزها پس از انتخابات تصمیم گرفتند که آغاز گر یک جهاد اکبر برای نابودی استبداد باشند به سختی و پر پیچ و خم بودن مسیر پیش رو آگاهی داشتند.به این که هرچه از عمر جنبش نوپایشان بگذرد برخوردها با ایشان شدید تر و تلفات جنبش بیشتر می شود.هرچه روزها می گذرد در کنار آبدیده شدن بدنه بزرگ جنبش و ساماندهی هرچه بیشتر شبکه های اجتماعی و عمیق تر شدن احساس یکی بودن میان بدنه جنبش اما از سوی دیگر برخوردهای خشن و فرسایشی مزدوران تا بن دندان مسلح رژیم نیز روز به روز شدید تر وجانکاه تر می شود.
اگر نگاهی به مسیر اعتراضات پس از انتخابات ننگین ریاست جمهوری از ابتدا تاکنون بیندازیم مشاهده می کنیم که خشن ترین برخورد مزدوران رژیم در روز 13 آبان صورت گرفت که همگی از طریق تصاویر ارسالی دوستان سبز شاهد عمق دلخراش این برخوردها بودیم.مسلم است که مسولان ارشد سپاه در اتاق های سیاه فکر خود استراتژی برخورد خشن و مستقیم با معترضین را به منظور مرعوب کردن بدنه جنبش برای توقف پیگیری آرمان های ازادی خواهانه اش در دستور کار قرار داده اند.
و امااین که تا چه حد  این استراتژی موثر واقع خواهد شد پرسش مهمی است که ایشان به دقت در مورد آن بیندیشند.اما چیزی که می توان به راحتی استنباط کرد این است که اتخاذ این رویکرد قطعا در بلند مدت برای حاکمیت گران تمام خواهد شد.

آیا غیر از این است که هرچه از زمان انتخابات ننگین ریاست جمهوری گذر کرده ایم شاهد رادیکالیزه تر شدن هر چه بیشتر اعتراضات و شعارهای سبزها بوده ایم؟
 اعتراضات با راهپیمایی سکوت آغاز شد و هدف ابتدایی اش ابطال نتیجه انتخابات و بازگرداندن رای گمشده ملت بود اما اکنون پس از گذشت نزدیک به شش ماه از آن زمان و در روز 13 آبان همگان شاهد به آتش کشیدن تصاویر کسانی بودند که روزی حتی فکر کردن به این صحنه ها جرم به حساب می امد اما جنبش به دلیل عملکرد افراطی حاکمیت پروسه ای که شاید سال ها زمان می برد را در روز 13 آبان ماه اجرا کرد و تمام تابوهای مقدس  حاکمیت را زیر پاهای خود له کرد و یا به پایین کشید ویا مستقیما با شعارهایش به زبان آورد.
همه این رویکردها نتیجه مستقیم استراتژی غلط رژیم در سرکوب خونین اعتراضات بوده است. نگارنده خود با واسطه یا بی واسطه شاهد بوده است  که بسیاری ازعابرین و شاهدین غیر معترض هم با مشاهده این حجم از جنایتکاری به سطوح آمده اند و آگاهانه برائت  خود را از رژِیمی که دست به این گونه جنایات می زند اعلام می کنند.
چه کسانی در اتاق های فکر سیاه این رژیم به نظریه پردازی مشغولند که آگاهانه یا ناآگاهانه در شعله ور تر شدن آتش خشم ملت سهیم شده اند؟؟چرا گره ای که حکومت می توانست به راحتی با دست خود باز کند اکنون دیگر با دندان نیز بازشدنی نیست؟؟؟ و ملت در عرض کمتر از شش ماه از نقطه صفر به نقطه کنونی که عبور از نظام است رسیده است.

همواره رویکردهای افراطی با رویکردهای تفریطی جواب داده شده است و نظریه پردازان رژیم که غالبا دوران سیاه رژیم شاهنشاهی را تجربه کرده اند باید بدانند که نه تنها با این سرکوب های وحشیانه و غیر انسانی به اهداف پلید خود یعنی سرکوبی جنبش ملی و سبز مردم نخواهند رسید بلکه قدم به قدم رژیم محبوب خود را به لبه پرتگاه سقوط نزدیک و نزدیک تر می کنند.
ایشان باید بدانند که تنها راه نجات  از وضعیت کنونی به رسمیت شناختن این جنبش و بها دادن به خواسته های  حداقلی ایشان یعنی  ابطال انتخابات وعذرخواهی رسمی سران نظام و اعلام برائت  و محاکمه مسببین این جنایات و سپس  اصلاح ریشه ای مفاد قانون اساسی است. همان چیزی که بارها و بارها آیت اله منتظری و میرحسین موسوی و شیخ مهدی کروبی بارها آن را تکرار کرده اند. در غیر این صورت صدای ناقوس سقوط دیکتاتورها از دور به گوش می رسد...

۱۳۸۸ آبان ۱۱, دوشنبه

چند نکته سبز در آستانه سبزترین روز سال


باعرض سلام خدمت دوستان عزیز: با لطف بزرگ کمیته تعیین مصادیق تخلفات اینترنتی ما نیز مفتخر به دریافت درجه و مدال افتخار فیلتر شدیم.خوشبختانه بچه های جنبش سبز ماه هاست که بدون فیلترشکن به اینترنت سر نمیزنند و از این بابت هیچ مشکلی وجود ندارد اما بالاخره برای دوستانی که شاید هنوزفیلترشکنی در اختیار ندارند ادرس جدیدی را تعیین کرده ام که در انجا مطالب  این وبلاگ را هم قرار میدهم .آدرس وبلاگ noandishesabz.blogspot.com هست.در ضمن دوستان نگران نباشند ما سبزها با این برخوردها ازمیدان به در نمی رویم و تا آخر در کنار هموطنان سبزمان خواهیم بود.
و اما در هفته ای قرار داریم که انتهایش سیزده آبانی است که مدت ها بود انتظارش را می کشیدیم. سازمان دهی های لازم انجام شده است و دوستان همگی اماده خلق حماسه ای دیگر هستند.نکاتی را باید در نظر گرفت تا از احتمال برخورد های احتمالی کاسته شود.این نکات را با توجه به تجربیات قبلی خودم و همین طوریادداشت یک پلیس ناشناس اما دلسوز ذکر میکنم که  بیشتر قابل توجه بچه های شهرستانی است که به دلیل محدود بودن مکان های تجمع امکان برخورد با ایشان شدیدتر است.


1-حتی الامکان شروع تجمع با جمعیت های زیاد و انبوه باشد و همگی در یک نقطه راهپیمایی را آغاز کنید.
2-دوستان ازدادن هرگونه شعارهای تند و افراطی در شروع مسیر خودداری کرده و با راهپیمایی سکوت حرکت را آغاز کنند تا با اضافه شدن جمعیت امکان برخورد کم و کمتر شود.
3-حتی الامکان صفوف ابتدایی را به بانوان و افراد مسن اختصاص داده تا نیروهای سرکوب گر کمتر جسارت هجوم به صفوف شما را پیدا کنند.
و اما میرحسین موسوی رهبر جنبش سبز در ابتدای هفته با صدور بیانیه ای تلویحا همگان را به حضور در راهپیمایی سبزترین روز سال دعوت کرد.بیانیه میرحسین چون دفعات پیشین حاوی نکاتی بود که یک بار دیگر ثابت می کرد که وی از تمامی ویژگی های لازم برای رهبری جنبش مردمی ایران  برخوردار است.
نکاتی که به نظرم جالب می رسید را در سه قسمت برای شما خلاصه میکنم.
اول این که میرحسین رمز ماندگاری جنبش را در پرهیز از رویکردهای افراطی می داند و بارها و با مثال های مختلف  چون عملکرد دولت کنونی از مردم می خواهند که با عقلانیت مسیر را طی کنند.(راه سبز ما یک مسیر عقلانی است و این یک بشارت است، زیرا نشان میدهد که ما تا انتها بر سر خواسته های خود مستحکم خواهیم ایستاد. اگر دچار تندروی و رفتارهای افراطی بودیم شک نکنید که با دستانی خالی از نیمۀ راه باز میگشتیم، زیرا افراط راه را برای تفریط باز میکند)


دومین نکته این که وی راهبرد سبزها را بازگشت به اصول ابتدایی قانون اساسی و عمل به نص صریح قانون می داند و نه عبور از نظام کنونی که خب شاید بدنه جنبش اینگونه فکر نکنند اما شاید مسیر تبیینی رهبر جنبش هم مسیری باشد که در نهایت ما را به هدفمان که همانان استقلال و آزادی مطلق ایران عزیز است می رساند.(تاکید بر اجرای بدون تنازل قانون اساسی یک راهبرد کلیدی برای ساختن فرداست. با چنین راهبردی ما در تاریکی قدم نمیگذاریم و میراثهای به جا مانده از مبارزات نسلهای پیشین را به هیچ تقلیل نمیدهیم.)


سومین مساله که به باور من مهمترین مسئله است تاکید مجدد و چند باره وی بر حرکت وی و رهبران جنبش پشت سر مردم است وی معتقد است که این مردم هستند که به هر جنبشی جان می دهند تا مسیر خود را پیدا کند و در ان حرکت کند و رهبران جنبش نیز باید خود را در مسیر خواست واقعی ملت قرار دهند که این به واقع همان رمز موفقیتی است که هم اکنون راه روشن آینده را به ما نشان می دهد.(مردم ما امروز رهبرانند و این همان آرزوی بزرگی است که امام برای آنان داشت. او ما را دعوت کرد به سوی آن چیزی که ما را زنده میکرد. )


و اما سخن پایانی در آستانه این روز مهم و تاریخ ساز این که به گفته میرحسین موسوی این ملت هستند که سرنوشت ایران را در طول تاریخ رقم زده اند اگر حاکمان جباری در تاریخ بر مردم حاکم شده اند به دلیل سستی و رخوت موجود در بدنه ملت بوده و اگر انقلابی و جنبشی به ثمر نشسته باز هم به دلیل رشادت های همان مردم بوده است.حاکمان امده اند و رفته اند و برخی چون کوروش بزرگ از خود نام نیک به جای گذاشتند و برخی چون شاه سلطان حسین نفرین ابدی یک ملت را برای همیشه روزگار با خود همراه کردند ولی ایران همچنان پاینده مانده است و اکنون وطن بار دیگر نظاره گر حضور ماست برای ثبت در تاریخ خود...پس بیایید تاریخ ساز شویم...




۱۳۸۸ آبان ۴, دوشنبه

نگاهی به رویکردهای موجود در بدنه جنبش

در این نوشتار قصد دارم که استراتژی دو دسته از دوستانی که خود را متعلق به بدنه جنبش سبز می دانند اما در عمل و گفتارشان این مساله دیده نمی شود را مورد نقد و بررسی قرار دهم.
گروه اول: برخی دوستان اسما اصلاح طلب و عملا محافظه کار(که البته من فکر میکنم تعداد آنها خیلی زیاد نباشد) ...دوستانی که همچنان دل در گرو نظام کنونی ولایت فقیه دارند و به اصلاحات همچنان امیدوارند وبا خوش خیالی تمام گمان میکنند که 4 سال آینده حاکمیت امکان بازگشت ایشان را به قدرت می دهد. کسانی که هم ولی فقیه را قبول دارند و هم معتقدند که در کشور باید دموکراسی حداکثری حاکم باشد!!!هم شورای نگهبان را قبول دارند و هم نظارت استصوابی را رد میکنند!!!هم احمدی نژاد و انتخابات را قانونی می دانند و هم از اعترافیون بیزارند!!!خلاصه می خواهند همه چیز را برای خود داشته باشند و حق اعتراض به همه چیز را هم داشته باشند.این گروه باید بر این مسئله وافق باشند که ایشان به هیچ وجه نه اصلاح طلبند و نه محافظه کار بلکه اگر نام این گروه را تمامیت خواه و جبهه شان را متعلق به دسته نفاق بدانیم منطقی تر است.متاسفانه در بدنه بزرگان اصلاح طلب دسته ای که هم اکنون در بیرون از زندان به سر می برند و به دلیل ترس از دستگیری یا از دست دادن موقعیت کنونی شان چه در مجلس چه در مکان های دیگر دست به سکوتی مرگبار زده اند چنین افرادی با چنین ویژگی هایی فراوان است.من به ایشان حق می دهم زیرا معتقدم که اینان هم اکنون ترسی منطقی را با خود یدک می کشند زیرا نمی خواهند که هم چون دیگر دوستان صریح خود به جای نشستن پشت میز ریاست و وکالت روی موزاییک های تاریک سلول انفرادی بنشینند. اما این را برای بدنه جنبش اصلا به هیچ وجه منطقی نمی دانم زیرا جنبش سبز کنونی ویژگی اش انقلابی بودن است.
همه صحنه های مبارزات پس از انتخابات را می توان به عنوان سند افتخار انقلابیون به شما آورد و آن را با مشابه آن در خارج ویا انقلاب 57 مقایسه کرد.چگونه این دوستان می خواهند همه چیز را برای خود داشته باشند و در عین حال به سبز بودن خود هم افتخار کنند.نخیر این امکان پذیر نیست و جمیع ضدین (نقیضین) به شمار می رود.البته این گروه خود نیز معترفند که به دلیل ترس و نداشتن روحیه مبارزه است که چنین استراتژی ای را اتخاذ کرده اند.اعتقاد راسخ به ولایت فقیه و شورای نگهبان که همگان به تقصیرشان در جریان وقایع پس از انتخابات واقفیم و در عین حال خود را متعلق به بدنه جنبش دانستن یک خود فریبی آشکار است و به این دوستان این نکته را تاکید می کنم که
سبزها هیچ علاقه ای به این دسته ندارند و به ایشان توصیه می کنم که همان کلاه خود را با اعتقاد به ولایت فقیه حفظ کنند که آن را باد نبرد.

واما گروه دوم که تا حدودی رویکردشان منطفی است و من در پست قبلی ام سعی کردم که به ایشان پاسخ دهم معتقدند که تفکر انقلابی داشتن در شرایط کنونی افراط به شمار می رود و جنبش را از رسیدن به آرمان های اولیه اش هم باز میدارد چه رسد به اینکه سعی در اصلاح یا تغییر سیستم داشته باشیم. این گروه معتقدند که ما باید پله به پله و قدم به قدم این مسیر را طی کنیم تا بتوانیم به اهداف والای جنبش نزدیک شویم و نباید همه درها را برای بازگشت به روی جنبش بست.در پست قبلی مفصلا به این دسته توضیح دادم و غیر منطقی بودن استدلالشان را شرح دادم. اما این را می پذیرم که اجازه بدهیم جنبش قدم به قدم جلو برود .من به رهیری میرحسین موسوی اعتقاد راسخ دارم و اگر ایشان اینگونه صلاح می بینند که جنبش از شعارهایی چون جمهوری ایرانی در شرایط فعلی خودداری کند این را از صمیم قلب می پذیرم و سعی می کنم که به اهداف موقتی جنبش در شرایط فعلی که همانا آزادی زندانیان در بند و همین طور به رسمیت شناختن جنبش است بیشتر متمرکز شویم.اما این را هم باید گفت که نباید از آرمان بلندمان که همانا بیرون آمدن اززیر یوغ سنگین استبداد است لحظه ای غافل شویم .ضرب المثل قدیم ما می گوید که دیر یا زود دارد اما سوخت و سوز ندارد غایت همه سبزها رسیدن به دموکراسی حداکثری است حالا چه فردا چه سال های بعد این راهی است که باید برویم...راه سبز امید  



                     مقاله ای در همین رابطه -حتما بخوانید(با فیلترشکن باز میشود)

۱۳۸۸ مهر ۲۶, یکشنبه

جمهوری ایرانی : رادیکالیسم یا واقع نگری؟؟؟

در یادداشت پیشینم به آرمان اکثریت هواخواهان جنبش سبز(جمهوری منهای اسلامیت در عرصه حاکمیت) اشاره داشتم و آن را شرح دادم.پس از این یادداشت چند تن از دوستان دلسوز سبز اندیش شفاهی یا کتبی اشارات و ایراداتی رابر این مطلب داشتند که در یادداشت های آینده ام سعی خواهم کرد که یکایک به اهم این موارد اشاره کنم و در ادامه به توضیح وارد بودن یا نبودن این ایرادات خواهم پرداخت:
اشکال اول :تعيين اهداف زيربنايي و سردادن شعارهاي ساختارشكنانه در اين مقطع براي جنبش سبز به منزله سم مهلك است.رفتن اين مسير تنها مرگ زودرس جنبش را درپي دارد.فراموش نكنيد هستند همراهاني با اين جنبش كه دل در گرو نظام كنوني دارند و حتي بايد برنامه طوري باشد كه جذب عناصر جبهه مقابل نيز امكانپذير باشد. تعريف جنبش سبز آنقدر وسيع هست كه از نوه خميني تا ابراهيم يزدي را شامل شود و بايد همينطور بماند. چرا بدست خود كاري كنيم كه دايره خانواده جنبش تنگ شود و هر روز بسياري را از قطار جنبش پياده كنيم؟
دوست عزیز ما ایدئولوژِی جمهوریت منهای اسلامیت در عرصه حاکمیت را که در نفی نظریه شکست خورده ولایت مطلقه فقیه ارائه شده است را ساختارشکنانه و باعث مرگ زودرس جنبش تلقی می کنند.نظر ایشان برای ما محترم است اما به راستی نباید هر چه زودتر به طرح ریزی کردن مبانی حکومت مورد نظر سبزها پرداخت؟همانطور که دوست عزیز اشاره داشته اند حرکت های رادیکال قطعا به شکست خواهد انجامید اما این واقعیت نیز کتمان ناپذیر است که با وجود اقلیتی از سبزها که هنوز دلبسته این سیستم هستند اکثریت بدنه جنبش را انقلابیون و هواخواهان تغییر بنیادی در شیوه حکومت تشکیل می دهند.هر چند رهبران کنونی جنبش لااقل در کلام دلبستگی خود را به مبانی نظام نشان می دهند اما کمتر کسی است که بپذیرد که ایشان نیز کمترین باوری به نظریه ولایت مطلقه فقیه ندارند.علت خصومت و کینه تمامیت خواهان نسبت به سبزها هم عبور ایشان از تابوی همیشگی حکومت آنها یعنی ولایت فقیه و رهبری است.
این که عده ای از سران جنبش اعلام کنند که باید در مسیر اصلاح نظام قدم برداشت چیزی جز بیراهه رفتن نیست.به عنوان مثال آقای حسین مرعشی در مصاحبه ای اخیرا اعلام داشته است که موضع مير حسين موسوي اصلاح جمهوري اسلامي است نه عبور از آن به همين دليل سر دادن شعارهاي نامتعارف در نهايت جنبش را محکوم به شکست و فنايي مي کند. سر دادن شعارهاي خارج از نظر مير حسين موسوي جنبش را تضعيف مي کند پس اصلاح طلبان بايد در طول مير حسين موسوي حرکت کنند.
بازگشت به اصلاحات نه منطقی است و نه امکان پذیر... همگان باید به شکست قطعی پروژه اصلاحات در حاکمیت ولی فقیه پی برده باشند.در این تردیدی نیست که در ساختار کنونی نظام و با شرایط حاضر تمامیت خواهان به هیچ وجه اجازه بازگشت اصلاح طلبان را به حاکمیت نخواهند داد و حوادث انتخابات ریاست جمهوری نیز مهر تاییدی بر این موضوع است .زیباترین جمله را در این زمینه محمد علی ابطحی فردای انتخابات و پیش از دستگیری نگاشت که این انتخابات نشان داد که دیگر نظام کنونی را نمی توان از طریق صندوق رای اصلاح کرد.پس تا کی باید این رودر بایستی های ابلهانه ادامه پیدا کند؟
رهبران کنونی جنبش و اصلاح طلبان سابق که محافظه کارانه چنین سخنی رابر زبان می آورند ایا تاکنون نگاهی به دورنمای آینده خود در نظام کنونی انداخته اند که اگر عقب نشینی و یا سکوت کنند نه تنها هیچ جایی برایشان در حاکمیت نیست بلکه چندان دیری نخواهد پایید که همه آنها را پشت میز محاکمه خواهیم دید!!
آیا بهتر این نیست که رهبران جنبش همگام با خواسته های بدنه جنبش حرکت کرده و از این پس کمتر دلبستگی خود را به مبانی نظامی نشان دهند که سال هاست خوی مستکبرانه خود را نشان داده و چنگال های تیز خود را دور گردن آزادی خواهان ایران انداخته و در حال خفه کردن آنهاست.
ایرانیان اکنون تصمیم گرفته اند که یک بار برای همیشه تاریخ ایران را از چنگال استبداد رها کنند.سی سال پیش یک بار این کار را انجام دادند اما عده ای منفعت طلب این نظام را به سود خودمصادره کردند و از دست صاحبان آن ربودند .حالا دوستان می توانند این را رادیکالیسم یا هرچیز دیگری اطلاق کنند اما این ذره ای از انگیزه سبزها در تحقق آرمان شان نمی کاهد.
ادامه دارد....

۱۳۸۸ مهر ۱۸, شنبه

چرا جمهوری ایرانی؟؟؟

پس از راهپیمایی با شکوه سبزها در روز قدس و شعارهای نو آورانه و زیبای آنها تاکنون هر روز شاهد مصاحبه های جورواجور مسولان حکومتی رژیم در رد این شعارها بوده ایم.یکی از شعارهایی که به شدت مورد نکوهش این دسته قرار گرفته و هنوز هم در مذمت آن سخن ها به زبان می رانند شعار استقلال آزادی جمهوری ایرانی است که از همان فردای راهپیمایی مورد هجوم شدید رسانه های کودتا قرار گرفت. در آخرین مورد این سخنرانی ها احمد خاتمی دیروز در نماز جمعه تهران هواداران و معتقدان به این نظریه را دشمنان دین اسلام نامید و خواستار برخورد شدید با ایشان شد.
آری سبزها بر اثر سال ها تجربه اکنون به پوچی و بی حاصلی حکومت فقها بر مردم پی برده اند و چون 30 سال پیش تصمیم گرفته اند که تاریخ را ورق زده و آزادی واقعی را جستجو کنند.
اما به راستی سرمنشا و علل اصلی رویکرد سبزها به این دست شعارها چه می تواند باشد.آیا این شعاری ناشی از برخورد سخیف و سواستفاده گونه حاکمیت از ملیت مردم ایران نیست.درحالی که عظمت و شکوه ملت پارسی قرن ها پیش از ظهور اسلام در این آب و خاک شهره جهانیان بود اما متاسفانه قرن های پس از ظهور اسلام آنچه بر ایران گذشته سرنوشتی است بس تلخ و ناگوار.

قطعا دلیل این امر به اسلام مبین و پاک بازنمی گردد که رسول گرامی اسلام ثابت کرد که مدینه النبی در جامعه اسلامی و با حاکمیت معصوم به زیبایی هر چه تمام تر قابلیت اجرایی دارد اما پس از غصب حکومت اسلامی توسط خلفای اموی و پس ازآن عباسی و تحریف اسلام راستین از مبانی حقیقی اش و عدم حاکمیت امامان معصوم تاکنون هنوز هیچ گونه حکومتی قادر نبوده است که مدینه النبی را به شکل راستین و مورد پسند معصومین علیهم السلام ساری و جاری سازد. هیچ کس منکر این نیست که قوانین اسلامی قابلیت ورود به عرصه حاکمیت را داشته و دارند اما به راستی چرا تاکنون هیچ حکومت اسلامی قادر به شکل دهی مدینه النبی یا مدینه فاضله یا جامعه مدنی با پیشرفته ترین و به روز ترین موازین دنیای امروز نبوده است.قطعا این از ضعف دین رحمانی اسلام نیست بلکه مجریان این امر از صلاحیت کافی برای اجرای این قوانین و اجتهاد قوانین به روز لازم برخوردار نبوده و نیستند.
بیشتر کشورهای اسلامی حوزه خلیج فارس اکنون یا مانند ترکیه دارای حاکمیت سکولار هستند یا مانند اعراب سعی نمی کنند که با نام دین برمردم خود حاکمیت کنند. ایران هم در طی قرن های پس از تصرف توسط اعراب روزهای تلخی را پشت سر گذاشت اما همچنان با حاکمیت پادشاهان بر کشور نهاد دین(روحانیت) کمتر امکان عرض اندام را پیدا کردند.این ماجرا تنها در زمان حاکمیت صفویان بر ایران تا حدودی تغییر یافت تا جایی که روحانیت زمان توانست جایگاه خود را تا مقام صدارت اعظم چون شیخ بهایی بالا بکشد اما همان طور که در تاریخ خوانده اید روحانیت در این زمان هم خواسته یا ناخواسته تلاش نکرد تا حاکمیت را از آن خود کند .
این ماجرا تا زمان محمد رضا شاه کج دار و مریز ادامه پیدا کرد.آخرین مرجع تقلیدی که به این معاهده نا نوشته بین نهاد دین و سلطنت پایبند ماند آیت اله بروجردی بود که آگاهانه و ازسر بصیرت حاضر نشد که دامان پاک روحانیت را به سیاست بازان دغل کار آلوده کند.
با مرگ آیت اله بروجردی اما آیت اله خمینی تاحوالی سال 42 این روند را ادامه داد اما با افزایش نارضایتی ها از حاکمیت شاه در نزد مردم آیت اله تصمیم گرفت که با ارائه نظریه ولایت فقیه اولین قدم ها را در راه تشکیل حکومت اسلامی بردارد.
از نظر آیت اله ولی فقیه جایگزین معصوم و ادامه دهنده راه وی است و به نصب معصوم ولایت بر مسلمین دارد.در نهایت همان طور که همگان می دانید انقلاب 57 به رهبری آیت اله خمینی نتیجه داد و به نوعی اولین حکومت اسلامی پس از 2500 سال حاکمیت شاهنشاهی در ایران استقرار یافت و اکنون سی سالگی اش را تجربه می کند.
ولی به راستی آن چیزی که به نام اسلام در این سال ها و به خصوص پس از رحلت آیت اله خمینی بر این مملکت رفته است چقدر با مدینه النبی مورد نظر ائمه معصومین (ع) فاصله دارد.فقر و فساد و تبعیضی که اکنون کمر مردم مستضعف را شکسته و همین طور خوی استکبار گری ای که در حاکمان کنونی ایران حتی بیش از زمان حاکمان طاعوتی رژیم سابق دیده می شود و منجر به اتفاقات خونین پس از انتخابات ریاست جمهوری و آلوده شدن یا حداقل متهم شدن نهاد دین به دخالت در این جنایت ها شد همه و همه نشان از ناموفق بودن تئوری ولایت فقیه یا حاکمیت روحانیون دینی بر مردم بوده تا جایی که اکنون بسیاری از مردم را نسبت به جایگاه دین و روحانیت صدها برابر بیشتر از زمان طاغوت شاهنشاهی بدبین کرده است.
اکنون اگر سبزها به نوعی از نظریه جمهوریت بدون اسلامیت در عرصه حاکمیت با شعارهایشان حمایت می کنند نه به معنی این است که ایشان به دین و اسلامیت اعتقادی ندارند بلکه به گفته رهبر جنبش اکثر دین مداران واقعی که چون دین فروشان از اسلام برای خود کیسه ای ندوخته اند به این ایده اعتقادی درونی دارند. سبزها معتقدند که تنها در بستر حاکمیت معصوم که خطا و اشتباهی بر وی وارد نیست امکان تشکیل حکومت اسلامی وجود دارد. جنبش سبز معتقد است که در عصر غیبت حاکمیت از آن مردم و اکثریت ایشان است و بدین وسیله علاوه بر ایجاد یک حکومت مردم سالار واقعی این اجازه را هم نمی دهد که دامن پاک وبی آلایش دین به دروغ و تملق وچپاول گری های عده ای دین فروش موجود در عرصه سیاست آلوده شود.
ما به مسلمانی و شیعه بودن خود مفتخریم اما بیش از دین فروشان دغدغه دین داریم و به همین دلیل خواستار جدایی عرصه دین از سیاست هستیم.آرمان سبزها آزادی و دموکراسی و پاسداری از اسلام ناب محمدی و خارج کردن آن از دست مستبدان دینی است.
-----------------------------------------------------------
نقد وارده بر مطلب چرا جمهوری ایرانی؟ توسط اقای شهرام... مدیر وبلاگ خبری پرسا(پیک راه سبز امید)

تكرار مي‌كنم و هزاران بار به دوستاني چون شما مي‌گويم تعيين اهداف زيربنايي و سردادن شعارهاي ساختارشكنانه در اين مقطع براي جنبش سبز به منزله سم مهلك است. باتوجه به نقاط ضعفي كه جنبش با آن روبرو است (رهبري و رسانه فراگير و قدرت تصميم گيري و ... البته در قياس آنچه هست و آنچه بايد باشد) و چون ابزار قدرت در اختيار حكومت مستقر است، رفتن اين مسير تنها مرگ زودرس جنبش را درپي دارد. اتفاقا من معتقدم اكنون بيش از اندازه به جنبه اعتراضات علني (تظاهرات) متكي شده‌ايم. بايد روشهايي بكار رود تا جنبش دروني شود و خود را براي يك حركت طولاني مدت آماده كنيم. بقول ميرحسين بايد مبارزه را زندگي كرد نه اينكه وقتي به خانه برگرديم و سر و صدايي نباشد احساس شكست بكنيم. در فرايند دروني شدن جنبش مي‌توان شكست خوردن پروژه حكومت فقها (و نه حاكميت اسلام) را نيز بررسي كرد. فراموش نكنيد هستند همراهاني با اين جنبش كه دل در گرو نظام كنوني دارند و حتي بايد برنامه طوري باشد كه جذب عناصر جبهه مقابل نيز امكانپذير باشد. تعريف جنبش سبز آنقدر وسيع هست كه از نوه خميني تا ابراهيم يزدي را شامل شود و بايد همينطور بماند. چرا بدست خود كاري كنيم كه دايره خانواده جنبش تنگ شود و هر روز بسياري را از قطار جنبش پياده كنيم؟ (يعني دقيقا همان خطايي كه حكومت فعلي در حال انجام آن است) نمونه ملموسي مانند انقلاب 57 پيش روي ماست. آنزمان همه طيفها و تفكرات بر روي ساقط شدن رژيم متحد شدند و از همان ابتدا بر تفكرات خود اصرار نكردند. ترويج تفكرات خود را داشتند اما در بحث مبارزه هماهنگ بودند و خواست يكساني را مطرح مي‌كردند. در آنزمان نيز تاثير سخنراني و مقاله و بيانيه و كتاب و ... بيشتر از تظاهرات بود (البته بجز در روزهاي انتهايي) امروز نيز ايجاد فضاي بررسي و نقد براي هدفها و آرمانهاي هر شخص يا گروهي مطلوب است. ولي تنها نتيجه امروزي جدل بر سر هدف نهايي ريزش و درجا زدن جنبش است. وقتي هدف اوليه كه گردن نهادن حاكميت به خواست مردم و اعطاي آزاديهاي اجتماعي است محقق شد آنگاه مي‌توان سراغ اهداف بعدي رفت و مثلا نوع حكومت را طبق نظر اكثريت تغيير داد. اسم اينكار محافظه كاري نيست. اسمش عملگرايي هوشمندانه و با درايت است. آتشي كه برخاسته اگر با روشهاي منطقي روشن نگاهش نداريم خيلي زود تبديل به خاكستر مي‌شود. به شما قول مي‌دهم سال آينده و با فروكش كردن هيجانات بسياري از وبلاگهاي كنوني كه هر روز خبرها را جمع كرده و مي‌نويسند وجود نخواهند داشت. زيرا حرارت كنوني براي هميشه پايدار نخواهد بود و هر كس با فكر و انديشه با جنبش همراه نشود روزي خسته خواهد شد. و كلام انتهايي اينكه آزمودن دوباره مسير رفته در صورت اصلاح اشتباهات و انحرافات هيچ اشكالي ندارد. ايراد از مسير نيست بلكه ايراد جاي ديگري است كه يافتن همان جاي خطا بايد دستور كار جنبش باشد

۱۳۸۸ مهر ۱۲, یکشنبه

اوباما و نجات احمدی نژاد از بحران مشروعیت!!

پس از سفر هفته گذشته رئیس دولت کودتا به نیویورک اتفاقات پشت پرده درسیاست خارجی ایران هر روز در حال وقوع است.احمدی نژاد که به هر قیمتی می خواست که با دست پر از این سفر به تهران بازگردد با انجام مصاحبه های حقارت امیز بارها اعلام کرد که ایران امادگی هرگونه مذاکره ای را با دولت امریکا در تمام زمینه ها دارد.
این درحالی است که تا چهارسال پیش اگر نماینده ای از ایران در مجامع بین المللی چنین صحبتی را مطرح میکرد در کمتر از چند ساعت کفن پوشان در کف خیابان ها و مسولان در پشت تریبون ها به شدت این سخنان را تقبیح کرده و از گوینده چنین سخنانی اعلام برائت میکردند. حضور یکطرفه وی در مجمع عمومی سازمان ملل و در زمان سخنرانی اوباما رئیس جمهور امریکا که با عدم حضور وی و صدهاتن از سران کشورهای دیگر دنیا پاسخ داده شد هم باعث نشد تا کوچکترین اعتراضی در سطوح بالای حکومتی نسبت به این سیاست منفعلانه و ذلیلانه اتخاذ شود.
در عوض رئیس دولت کودتا همچنان این روند دیپلماسی خود را در سکوت محض خبری ادامه می دهد.
حالا چه اتفاقی افتاده است که احمدی نژاد این چنین با آغوش باز به امریکا سفر کرده و
بدون هیچ واهمه ای بارها و بارها بر آمادگی دولت متبوعش برای مذاکره با امریکا تاکید میکند همه و همه نشان دهنده یک برنامه از پیش تعیین شده برای فرار از بحران مشروعیت کنونی وی در داخل کشور است.
همگان می دانند که بحران مشروعیت دولت ماه هاست که به بزرگترین معضل احمدی نژاد برای ادامه حاکمیت سیاهش بر مردم ایران تبدیل شده است.اعضای دولت وی و خودش به ندرت این جرات را به خود می دهند که در مجامع عمومی به ایراد سخنرانی بپردازند زیرا با واکنش شدید عموم مردم روبه رو می شوند.نمونه اخیرش حضور نماینده وزیر فرهنگ در مراسم تشییع پرویز مشکاتیان و همین طورعدم حضورشخص احمدی نژاد در مراسم آغاز سال تحصیلی دانشجویی کشور بود.
از سوی دیگر حضور تحقیرانه احمدی نژاد در مجمع عمومی و خالی بودن اکثر صندلی ها در زمان سخنان وی به خوبی نشان داد که این بحران مشروعیت محدود به داخل کشور نیست بلکه جنبش سبز مردم بزرگ ایران سراسر دنیا را درنوردیده و اکنون دولت وی از کوچکترین وجاهتی در نزد مردم و دولت های سراسر دنیا نیز برخوردار نیست. در این شرایط است که احمدی نژاد تنها راه نجات خود از این وضعیت انفعالی و ویران کننده را شکستن تابوی سی ساله مذاکره با امریکا قرار داده تا بتواند از این طریق آبروی از دست رفته خود را لااقل در دنیا بازیابی کند.از این رو با سیاستی هماهنگ در راس نظام و سکوت رسانه های دولتی رژیم با چراغ خاموش در حال طی کردن این مسیر صعب العبور است.
اما به راستی چرا دولت امریکا که خود را مدافع آزادی و حقوق بشر می داند و قطعا از این نیت خبیثانه رئیس دولت کودتای ایران بیش از دیگران آگاه است تن به این مذاکرات داده و در شرایطی که مردم ایران در حال مبارزه ای سخت با استبداد سیاه سی ساله در کشورشان هستند حاضر به انجام مذاکرات شده است. این مذاکرات نادیده گرفتن تمامی تلاش ها وخون های به ناحق ریخته شده این مردم توسط کودتا چیان است و به نوعی کمک به رئیس دولت کودتا برای خلاصی از سقوط در دره بحران مشروعیت کنونی اش نیز به حساب می آید.

مسلما باراک اوباما همان طور که درایام مبارزات انتخاباتی اش بارها اشاره کرده در صدد حل مشکل ریشه ای کشورش با مردم ایران است .اما متاسفانه شرایط کنونی برای حل این بحران سی ساله در روابط دو کشور فرصت مناسبی تلقی نمی شود و بهتر است دولت اوباما با مشروط کردن مذاکرات بین دوکشور به عملی شدن بسیاری از خواسته های جنبش بزرگ سبز ایران توسط دولت کودتا قدمی بلند در راه تحقق آرمان سبزهای ایران بردارد.

شروطی چون آزادی بی قید و شرط زندانیان سیاسی و همین طور به رسمیت شناختن مخالفان و توجه به حقوق ایشان و حتی به نوعی حضور عده ای از سران اصلاح طلب در مذاکرات دو جانبه بین دوکشور قطعا باعث خواهد شد که دولت اوباما کمکی بزرگ در راه تحقق آزادی و نابودی دیکتاتوری در ایران کند.
این که پرزیدنت اوباما اجازه ندهد که تحقق رویای سی ساله روابط گرم دو کشور ایران و امریکا به نام رئیس دولت کودتا ثبت شود انتظار زیادی از دموکرات ترین رئیس جمهور تاریخ ایالات متحده امریکا نیست...

۱۳۸۸ مهر ۶, دوشنبه

نقش پررنگ زنان در جنبش سبز مردم ایران

تا قبل از رویدادهای تلخ و شیرین خرداد 88 و اتفاقات پس از این انتخابات کمتر کسی به نقش اجتماعی زنان واقف شده بود.کمتر کسی گمان می برد که این قشر به استضعاف کشیده شده پس از انقلاب اسلامی ایران از چنین قدرت و شجاعتی در برخورد با رویداد های اجتماعی و جنبش اخیر ملت ایران برخوردار باشند.
رویدادهای پس از انتخابات و شجاعت خیره کننده زنان در مواجهه با نیروهای سرکوب گر پدید اورنده صحنه های دلیرانه ای از مبارزه این قشر برای احقاق حقوق پایمال شده اش بود.صحنه هایی چون برخورد جسورانه دختر ورزشکار با نیروهای سرکوبگر که یکی از استثنایی ترین مواجهه ها را پدید اورد.اکثر فوتو شات های تاریخی از ایام مبارزه مربوط به واکنش های جسورانه زنان ما بوده است و این نشان می دهد که زن ایرانی به راستی بخش غیرقابل اغماض جامعه است که الحق سال هاست که حاکمیت سعی در محدود کردن و خانه نشین کردنش دارد.
همینطور یکی از مواردی که باعث هویت بخشی به جنبش سبز شده شهید مقاومت ندا اقاسلطان بود که با شهادت مظلومانه اش هرچند داغی عظیم را بر دل آزادی خواهان ایران نهاد اما فوران خونش باعث محکم تر شدن ریشه های این درخت سبز آزادی خواهی مردم شد. تصاویر دردناک کشته شدن او بلافاصله به سراسر جهان مخابره شد و همگان اوج رذالت و خونخواری حاکمان و اوج مظلومیت زن ایرانی را در احقاق حقوقش به وضوح مشاهده کردند تا این صحنه ها باعث بی حیثیت شدن بیش از پیش کودتا چیان شود.هرچند شخصیت رئیس دولت کودتا سخیف تر از این است که با معذرت خواهی ازخانواده قربانیان ابی بر اتش خشم ملت بریزد و در عوض با فرافکنی هر چه تمام در مقابل رسانه ها خون به ناحق ریخته شده ندا و نداها را به گردن غربی ها می اندازد.
هعین طور رشادت های مادر بیوه سهراب اعرابی در زمان بی اطلاعی از فرزندش و پس از شهادتش نیز به زیبایی نشان دهنده رشادت های مادران سبز در عرصه بود.
در عرصه های هنری هم زنان در این مدت سه ماه بسیار فعال و تاثیرگذار ظاهر شدند.روزهای سبز حنا مخملباف و همینطور حضور سبز برخی بازیگران و کارگردانان زن سینمای ایرانی چون شهره اغداشلو و شیرین نشاط در فستیوال های بین المللی بخش دیگری از نقش افرینی پررنگ بانوی ایرانی در سرنوشت خود بوده است.
جنبش سبز ایران در مدت اخیر علاوه بردستاوردهای انکار نشدنی اش در زمینه های مختلف بار دیگر زمینه ساز متبلور شدن انگیزه ها و استعدادها و شجاعت زن ایرانی بود و به جهانیان به نیکی نشان داد که چهره زن ایرانی زنی سیاهپوش و منفعل و خانه نشین نیست بلکه زنی است منمدن و مدرن با خواسته های حداکثری برای برابری حقوقش.
اگر بگوییم که همین حضور و نقش افرینی باعث شد که رئیس دولت کودتا خواسته یا ناخواسته مجبور به عقب نشینی در مواضعش نسبت به زنان شده و سه وزیر را در کابینه اش قرار دهد سخنی به گزاف نگفته ایم و همین دلیلی است بر موفقیت جنبش زنان در رخدادهای سه ماهه اخیر ایران.
زن ایرانی از این پس نیز در کنار مردان سبز خواسته های به حق خود را تا رسیدن به حقوق برابر با مردان دنبال خوهد کرد و دیری نخواهد پایید که این آزادی را در آغوش خود بکشد...

۱۳۸۸ مهر ۲, پنجشنبه

خبرگان یا نوکران رهبری!!؟

اجلاس چهارم خبرگان رهبری در حالی دیروز به کار خود پایان داد که حاضرین در این جلسه با صدور بیانیه ای اعلام کردند که ردای رهبری تنها در شرایط کنونی زیبنده رهبر کنونی است وبس.
روزی که قانون اساسی جمهوری اسلامی نگاشته میشد قرار بود مجلس خبرگان رهبری وظیفه نظارت بر حسن عملکرد رهبری را برعهده داشته باشد و در صورت تخطی وی از شرایط لازم برای اداره مملکت این مجلس حق دارد که وی را از سمت خود خلع و شخص با کفایت دیگری را جایگزین کند.
اما به راستی چه اتفاقی افتاده است که این مجلس اکنون به چنین جایگاه مسخ شده ای رسیده که نه تنها قادر نیست وظیفه نظارتی خود را انجام دهد حتی قادر نیست که مستقل از دیگر مراجع بیانیه ای در محکومیت کشتارهای چند ماه اخیر هم صادر کند.
این مجلس سال هاست که هیچگونه کارکردی جز صدور بیانیه های پوچ و بی معنی در تایید آنچه رهبری نظام انجام می دهد نداشته است و متاسفانه زنهارهای عالمان دلسوزی چون ایت اله دستغیب هم اثری برتوقف این روند سیاه نداشته است.
علت هم کاملا واضح است.وقتی که اعضای این مجلس توسط شورای نگهبان تحت فرماندهی شخص رهبری انتخاب می شوند آن وقت بدیهی به نظر می اید که اکثر این افراد هم کارکردی جز بله قربان گویی و خم شدن های نوکرانه نداشته باشند.تمام این افراد در صورت کوچکترین تخطی دیگر اجازه نخواهند داشت که از آخور پرمایه این نظام ارزاق کنند و لذا به منظور حفظ این آخور ترجیح میدهند که در مقابل جنایتکاری رهبران رژیم سکوت کنند.
به راستی چه کسی نام این دور باطل را یک حکومت مردم سالار دینی مینهد؟؟؟رهبری این نظام با تعیین مستقیم و غیرمستقیم نبض تپنده رزیمش یعنی اعضای شورای نگهبان بر همه امور این کشور تسلط دارد و هیچ منصب این نظام نیست که منتصب این فرد نباشد.

از سوی دیگردر حالی که برخی کشورها چون ژاپن حتی دارای نیروهای مسلح نیستند اما رژیم جمهوری اسلامی با برپایی سپاه پاسداران انقلاب اسلامی که نیروی موازی با ارتش به حساب می آمد به منظور حفظ بنیان نظام ولایت فقیه این تشکیلات را گسترش داده و بعد ها با شکل گیری نیروی مقاومت بسیج در تمامی محله ها و شهرهای کشور به صورت گسترده سعی کرد تا اجازه ندهد اتفاقی که روزی برای رژیم شاهنشاهی افتاد تکرار شده و روزی تاج و تخت از ایشان گرفته شود.
همه میدانیم که تمام فجایع پس از انتخابات توسط سپاه پاسداران برنامه ریزی و اجرا شد و اخیرا هم رئیس این نیروی نظامی اعلام کرد که هیچ گونه فعالیتی بدون اجازه شخص رهبری نظام به وسیله ایشان انجام نشده است.همه شواهد و قرائن نشان می دهد که رهبری رژیم در جریان کوچکترین و جزئی ترین شکنجه ها و جنایات عمالش قرار دارد و این که برخی سعی می کنند وی را بی اطلاع نسبت به وقایع اخیر نشان دهند و هم چنان چهره معصومی از وی در نزد افکار عمومی مردم جلوه دهند کاری است بس عبث وهیچ رنگی از واقعیت با خود به همراه ندارد.
تا پیش از انتخابات اخیر عدالت و انصاف وی در برخورد با جریان های سیاسی زیر سوال رفته بود و اکنون متاسفانه یا خوشبختانه با حوادثی که پس از انتخابات رخ داد مشخص شد که خوی دیکتاتوری در وی نیز به مقدار زیاد ظهور و هبوط کرده و ایشان نیز چون سلف خود در رژیم سابق برای حفظ حکومت خود حاضر است دست به هر جنایتی زده و دامان خود را آلوده سازد.
البته در این ماجرا فرقی هم بین وی و سلف خود محمدرضا شاه وجود دارد که باعث رجحان شاه پیشین ایران نسبت به وی می شود.رهبر کنونی ردای دین به تن کرده و تمام اعمال و رفتارش درمقام اول این نظام و به گفته هوادارانشان نیابت امام زمان به حساب شریعت و دین مبین اسلام گذاشته می شود و این بار گناهان وی را بیش از پیش سنگین می کند.
اما متاسفانه شاهدیم که سکوت نوکران وی در خبرگان رهبری مهر تاییدی بود بر این همه جنایتکاری که البته به همگان پوچی و دروغین بودن مردم سالاری دینی آقایان را بیش از پیش نمایان ساخت.

۱۳۸۸ شهریور ۳۱, سه‌شنبه

آسیب شناسی جنبش سبز

اقای علی مطهری فرزند استاد شهید مرتضی مطهری که یکی از تئوریسین های نظریه ولایت فقیه بود وفرزندش اکنون یکی از اصولگرایان منتقد دولت احمدی نژاد به شمار می رود در یادداشت جدیدی در سایت الف به موضوع قابل تاملی در مورد جنبش سبز مردم ایران اشاره دارد که بخش قابل نقد آن را برای شما قرار میدهم و نقبی به آن خواهم زد:

هنر رهبري يك جنبش اجتماعي اين است كه همواره بتواند نيروهاي هوادار خود را در مسير درست و همراستا با اهداف اوليه آن جنبش هدايت كند. برخي شعارهايي كه هواداران «موج سبز» در حاشيه راهپيمايي عظيم مردم در روز قدس سر مي دادند نشان داد كه رهبران اين جريان اجتماعي از هدايت آن در مسير اهداف خود عاجزند و هركسي از ظن خود يار اين جنبش شده است. به عبارت ديگر معلوم شد كه «موج سبز» يا «راه سبز اميد» يك جنبش بي سر است و مخالفان نظام اعم از سلطنت طلبان و منافقين و همه كساني كه كينه اي از جمهوري اسلامي به دل دارند و حتي كساني كه با اسلام مخالفند در آن راه يافته اند.

آری این نظر تا حدود زیادی قابل تامل است.ضرب المثل هرکسی از ظن خود یار این جنبش شده است به راستی مثال کاملا مناسبی برای وصف حال جنبشی است که ریشه آن اعتراض به نتیجه انتخابات ریاست جمهوری بود و بس... اما جمعه ای که گذشت با وجود رخداد بسیارحماسی حضور سبزها درراهپیمایی روز 27 شهریورماه و عرض اندام کاملا مشهود در مقابل حاکمیت اما نکاتی بس قابل توجه هم با خود به همراه داشت که در زیر مختصرا به آنها اشاره خواهد شد:
جنبشی که از ابتدا شکل گرفت از همان ابتدا هدفش اعتراض به روند انتخاباتی بود که به عقیده معترضین در آن تقلب آشکاری صورت گرفت وخواسته اش هم تکرار وبرگزاری انتخابات تحت نظارت افراد مستقل درون حاکمیت رهبری جنبش را در آن زمان میرحسین موسوی نامزد معترض برعهده گرفت و به علت نماد سبز وی پیش از انتخابات این رنگ برای جنبش حفظ شد و تاکنون نیز با قدرت و صلابت باقی مانده و به نوعی حتی جهانی نیز شده است.
چرا جنبش به این سمت و سو کشیده شد؟؟؟
مشکل از جایی شروع شد که این اعتراضات توسط حاکمیت نادیده گرفته شد و حتی سعی شد تا با انگ های مختلف به این اعتراض قانونی رنگ خارجی و عناد با نظام زده شود و با همین عنوان با حاضرین در این اعتراضات با خشن ترین شکل ممکن برخورد صورت گیرد به طوری که در عرض کمتر از یک ماه ده ها شهید و صدها مجروح و صدها بازداشتی برای این جنبش باقی ماند.به راستی عامل این که این جنبش اکنون از نظام عبور کرده است می تواند غیر از خود سیستم باشد.اینان اگر از ابتدا این اعتراضات را به رسمیت شناخته و سعی در اقناع آنها میکردند اکنون کار به این جا کشیده نمیشد که سبزها از نظام عبور کنند و روز جمعه شاهد صحنه هایی باشیم که یاداور روزهای قبل از انقلاب 57 و با مضامین مشابهی با آن روزها بود.
اکنون پس ازجنایات اخیر.... سبزها از نظام عبور کردند و متاسفانه میتوان گفت که برخی گروه های اپوزیسیونی مثل مجاهدین خلق و سلطنت طلب ها که سال هاست به زباله دانی تاریخ فرستاده شدند خود را همراه و پشتیبان این مردم معرفی می کنند و میخواهند که از این آب گل آلود ماهی ای برای خود صید کنند.
اکنون که به گفته دکتر سروش جنبش هویت و شناسنامه خود را یافته است باید آرمان ها و اهداف خود را هم شناسایی کرده و حول آن به مبارزات آزادی خواهانه خود ادامه دهد.این که به قول اقای مطهری هرگونه شعاری با هرگونه غرضی در شعارهای معترضین شنیده می شود نشانه خوبی برای جنبش نیست.اگر جنبش ارزیابی کلی از آرمان خود داشته باشد نباید اجازه دهد که هیچ گروه معارضی که خباثت باطنی شان سالهاست بر مردم ایران شناخته شده است از این حرکت ما سو استفاده کنند
آیا ما به راستی حاضریم زیر بار پرچم سلطنت طلبان یا منافقین برویم یا نه... ما به دنبال این هستیم که حکومتی را تشکیل دهیم که در آن هر عقیده و رایی میتواند بدون فشار و تهدید درآن زندگی کند و حتی عقیده و رای خود را هم تبلیغ کند.
رهبران سبزها هم که هم اکنون به مثابه سر این جنبش به حساب می ایند باید بیش از پیش وظیفه رهبری خود را ایفا کنند وگرنه روزی که چندان دور هم نخواهد بود شاهد این خواهند بود که عده ای این جنبش و هواداران بیشمارش را مسخ کرده و به سمت و سویی هدایت کنند که انتهایش مشخص نخواهد بود.ایشان باید با ارائه راهکارهای لازم شبیه انچه در بیانیه پایانی میرحسین موسوی دیده شد دورنمای لازم را برای آینده جنبش نوپای ایرانیان مشخص کنند.
رهبران به مثابه چراغی باید راه را بر مردم روشن کرده و اجازه ندهند که این راه به بیراهه کشیده شود.چون اگر این راه به بیراهه کشید رسیدن به مقصد قطعا ناممکن خواهد بود.
همواره جنبش هایی به سرانجام رسیده اند که سر و بدنه اشان به خوبی با هم هماهنگ بوده و یک مسیر را دنبال کنند.

۱۳۸۸ شهریور ۲۲, یکشنبه

حضور سبز 27 شهریور : تضمین کننده حیات جنبش سبز

همان طور که پیش بینی میشد عناصر قدرت در حال تنگ تر کردن هر چه بیشتر عرصه بر سران جنبش هستند.هم اکنون سران کودتا در جلسات شبانه و مخفیانه خود در حال بررسی شرایط برای بازداشت به قول ایشان دانه درشت های اصلاح طلب و رهبران جنبش سبز هستند.محمود احمدی نژاد کسی است که به شدت پیگیر این ماجراست و اعضای شورای امنیت ملی و دیگر سران عالی نظام را برای دستگیری سران جنبش تحت فشار قرار داده تا به قول خودش سرشان را به سقف بچسباند.
تلویزیون حکومتی نیز در اولین پروژه خود در بخش خبری ویژه اش (20:30) با تهیه گزارش های گوناگون شبانه بر علیه شیخ شجاع اصلاحات در رد ادعاهای وی در مورد شکنجه و تجاوز به زندانیان در حال زمینه سازی و آماده کردن افکار عمومی برای پدیزش مجرمیت کروبی است.قطعا در صورت موفقیت امیز بودن این پروژه و سکوت افکار عمومی در قبال این ماجرا سناریو نویسان قدم های بعدی را محکم تر بر خواهند داشت تا اصلاحات را از ریشه برکنند و دایره حکومتی را یکسره میان خودشان تقسیم کنند.
این مهم قطعا در سکوت و انفعال جریان مخالف شکل خواهد گرفت.به لطف خدا روزی که حکومت برای نمایش اقتدار حکومتی اش برعلیه قدرت های جهانی تعیین کرده اکنون پیش روی ماست.این روز از جهات متعدد دارای اهمیت بسیاری است.
اولین جنبه اهمیت این ماجرا همین مسئله ای است که به طور مختصر در بالا اشاره ای به آن رفت.مهم ترین راه برای سنجش افکار عمومی ملت در حمایت از رهبران جنبش همین روز است که در صورت خانه نشینی ما قطعا باعث خواهد شد تا در کمتر از چند روز شاهد بازداشت گسترده رهبران جنبش باشیم
جنبه دیگر اهمیت این روز تعیین میزان بیداری و ایستایی جنبش سبز ملت ایران است.پس از سرکوب های خونین رژیم اکنون یک ماهی میشود که جنبش هیچ گونه برنامه اعتراضی برگزار نشده و برخی سران رژیم ساده لوحانه گمان برده اند که جنبش را به خاموشی کشانده اند ومردم دیگر جرات اعتراض به خود نخواهند داد.برای خنثی کردن این توطئه و نمایش اقتدار جنبش همه باید در راهپیمایی این روز شرکت کنیم تا نشان دهیم که شعله ای که به پاخاسته خاموش شدنی نیست و تا سوزاندن ریشه استبداد دینی از ایران بزرگ و متمدن فرونخواهد نشست.
مورد دیگری که می توان به آن اشاره کرد قانونی بودن این راهپیمایی است که باعث خواهد شد خانواده ها بدون دغدغه فرزندان خود را به این تجمع اعتراض آمیز بفرستند وحتی در صورت علاقه خود نیز با ایشان همراه شوند.همین طور می توان گفت برخورد گسترده و سازمان یافته برای حاکمیت امکان پذیر نیست زیرا بسیاری از نیروهای خودی ایشان نیز در این روز حضور دارند و امکان برخورد دسته جمعی برایشان میسر نخواهد بود.
همان طور که پیش از این بارها گفته شده نباید اجازه دهیم که خانواده شهدا و مجروحان و اسرای جنبش اینگونه احساس کنند که چراغی که ایشان با فداکاریشان برافروختند خاموش شده است.بیداری جنبش تا سال های آینده و نشان دادن گاه به گاه اعتراضات باعث خواهد شد که با عدم موفقیت قطعی دولت کودتا در عمل به وعده های پوپولیستی اش روز به روز تعداد افراد بیشتری از سیستم کنونی ناامید شده و به هواداران بیشمار جنبش اضافه شوند.
راهی که شروع کرده ایم راهی است بس دشوار و طولانی که برای به مقصد رسیدنش مقاومت و صبوری زیادی را طلب میکند.انقلاب 57 ایران هم از خرداد 42 آغاز شد.قطعا این مسیر ما به دلیل منابع مختلف اطلاع رسانی به دشواری مسیر انقلاب 57 نخواهد بود اما با قدرت سلطنت دینی و ابزار های فراگیر در اختیارش برای تحریف افکار عمومی ملت طی کردن مسیر آگاه سازی جامعه کمی دشوار به نظر می رسد. وظیفه کنونی ما زنده نگه داشتن جنبش با حضور سبز کنونی مان در راهپیمایی 27 شهریورماه به منظور خنثی سازی توطئه های رژِیم خواهد بود.

جهانی در انتظار دیدن استقامت نهال سبز آزادی مان است.

پس با حضور سبزت این نهال نوپا را آبیاری کن...

۱۳۸۸ شهریور ۱۷, سه‌شنبه

گزارش کهریزک :لنگه کفشی در بیان صدا و سیمای حکومتی

بالاخره پس از مدت ها صدا وسیمای رژیم با تهیه گزارش تقریبا کاملی به بررسی نسبتا منصفانه ماجرای تاسف بار بازداشتگاه کهریزک پرداخت. در اين گزارش براي اولين بار تصاويري نزديک از بيرون و درون بازداشتگاه مخوف کهريزک به نمايش در آمد که نشان مي داد اين مکان ، نه يک بازداشتگاه متعارف که مجموعه يي از سوله ها و بناهاي احداث شده در يک محيط بياباني بوده است که از آن براي نگهداري انسان ها در شرايط بسيار وخيم و مرگبار استفاده مي شد. در اين گزارش که مشخص بود دستور ويژه يي خارج از روال معمول 30/20 براي ساخت آن وجود داشته، نه تنها از توجيهاتي مانند اينکه قربانيان کهريزک قبل از بازداشت بيمار بوده اند خبري نبود و عاملان جنايات صورت گرفته، نفوذي و ايادي دشمن خارجي معرفي نشدند بلکه در گفت وگو با پدر يکي از قربانيان کهريزک (مرحوم کامراني) وي به صراحت از برخي اظهارات عجيب از جمله اينکه کشته شدگان کهريزک مننژيتي بوده اند، انتقاد کرد و به علاوه سردار تشکري رئيس بازرسي کل نيروي انتظامي نيز صراحتاً اعلام داشت متهماني که جنايات کهريزک را رقم زدند، نيروهاي رسمي اين نيرو از درجه دار تا سرهنگ بوده اند و همچنين ذکر شد برخي قضات نيز در اعزام متهمان به کهريزک مرتکب تخلف شده اند که پرونده هاي آنان نيز در مراجع قانوني تحت رسيدگي است. همچنين بهرامي رياست دادسراي نيروهاي مسلح نيز به صراحت گفت شرايط و رفتارهاي صورت گرفته در بازداشتگاه عامل مرگ تعدادي از بازداشتي ها بوده است نه بيماري قبلي آنها و عللي از اين دست. در واقع تصريح مقامات مسوول بر گناهکار بودن تعدادي از ماموران انتظامي و قضايي، نويدبخش اين بود که نوعي واقع گرايي در بررسي اين پرونده وجود دارد. در اين گزارش همچنين به شرايط وخيم بهداشتي در کهريزک و ضرب و شتم بي رحمانه افراد دربند آن اذعان شد و خبرنگار سيما، پاي صحبت برخي افراد شکنجه شده نشست که از اقدامات انجام شده در دوران بازداشت، شکايت ها داشتند.

پخش این گزارش از تلویزیون حکومتی جمهوری اسلامی پیروزی بزرگی برای جنبش است.حکومت به اصطلاح اسلامی که مدعی امام زمانی دارد بالاخره برای اولین بار پرده از جنایات خود برداشت. هرچند در این گزارش لاپوشانی حقایق و مشخص نکردن عمق فجایع رخ داده در این زندان به وضوح دیده میشد ولی در تلویزیونی که تا چند روز پیش همواره کسانی را که اینگونه جنایات را فاش میکردند به القاب گوناگون متهم میکرده این یک حرکت رو به جلو به شمار می رود.
همان طور که در انتهای این گزارش از زبان خبرنگار بیان شد ملت ایران انتظار دارند که تمامی عوامل این جنایات کثیف بدون اغماض و در دادگاهی کاملا علنی بدون کوچکترین فشاری از طرف حاکمیت برای کوچک جلوه دادن این فاجعه محاکمه شده و ملت متوجه شوند که آیا این افراد که در این گزارش خودسر خوانده شدند براستی با کینه و عداوت شخصی به جنایت و آزار جنسی زندانیان پرداخته اند و یا یک دستور از بالا و یک حکم قضایی از سوی دادستانی به ایشان این اجازه را داده که این چنین به جوانان وطن هتک حرمت کنند.
البته از همین حالا می شود به راحتی حدس زد که سرانجام این پرونده و عاملان جنایتش شبیه دادگاه عاملان جنایت کوی دانشگاه سال 78 خواهد بود که سرانجام آن محکوم شدن یکی از سربازان بود و هیچ گاه افکار عمومی در جریان عامل اصلی این جنایت که از قضا حوادث و جنایات اخیر را هم هدایت می کرد قرار نگرفت.

لینک بیست وسی مربوط به گزارش بازداشتگاه کهریزک: از دست ندهید

۱۳۸۸ شهریور ۱۵, یکشنبه

نگاهی به بیانیه جدید رهبر جنبش سبز


دیروز مهندس موسوی رهبر جنبش سبز پس از مدت ها سکوت بیانیه ای مفصل و کامل در مورد آینده جنبش خطاب به تمام هواداران میلیونی این راه سبز امید صادر کرد.وی دراین بیانیه به تبیین فضای کنونی و همین طور مسیر پیش رو پرداخت و به پرسش اساسی چه باید کرد که هم اکنون ذهن تمامی سبز اندیشان را مشغول کرده است پاسخ داده است.
مهندس موسوی در شرایط کنونی با انتشار این بیانیه نشان داد که برای ادامه مسیر خود جدی است و اجازه نخواهد داد که سرمایه عظیمی که بر اثر این رخداد اخیر شکل گرفت رو به زوال و خاموشی گراییده شود.وی اشاره میکند که راه سبز امید ترکیبی است که وی برای هرکدام از کلمه هایش اهدافی را در سر پرورانده و به وسیله آن مسیری را ترسیم کرده است که به پشتوانه اهل بیت عصمت طهارت باعث امید و پیروزی ایرانیان خواهد شد.
چندی پیش، زمانی که از این نام برای بیان ویژگی‌های حرکت شما استفاده کردم تصور برخی بر آن قرار گرفت که حزب یا جبهه‌ای جدید در حال تشکیل است، حال آن که این راه به هیچ وجه مشابهی و یا جایگزینی برای سامان‌هاي سیاسی رسمی نیست و نیاز به آنها را منتفی نمی کند، بلکه حرکتی اجتماعی و دامنه دار برای ترمیم و ایجاد برخی از بنیادین ترین زیرساخت‌های سیاسی است که همه شئونات کشور را تحت تاثیر قرار خواهد داد و از جمله تشکل‌ها و احزاب برای فعالیت ثمربخش بدانها احتیاج مبرم دارند.

این حرکت یا شبکه اجتماعی چگونه و در چه بستری شکل میگیرد و هدف موسوی از بیان این جمله چیست؟ به عقیده نگارنده خواست موسوی زنده نگه داشتن بدنه جنبش در بستر بحث های درون گروهی است وی در قسمتی از بیانیه اش مستقیما و مصداقی به آن اشاره میکند:


این واحدها عبارت از گروه‌هایی کوچک اما بسیار متکثر از همفکرانی است که در قالب روابط سابقه‌دار دوستی یا خویشاوندی یا همکاری نسبت به هم آشنایی و اعتماد پیدا کرده‌اند، به صورتی که انحلال آنها امکانپذیر نیست، زیرا به معنای انحلال جامعه است.... جمع‌های خویشاوندی، همسایگی، دوستی، جلسات قرآن، هیئات مذهبی، کانون‌های فرهنگی و ادبی، انجمن‌ها، احزاب، جمعیت‌ها، تشکل‌های صنفی، نهادهای حرفه‌ای، گروه‌هایی که با هم ورزش می‌کنند یا در رویدادهای هنری حاضر می‌شوند، حلقه همکلاسی‌ها، گروه فارغ‌التحصیلانی که هنوز دور هم جمع می شوند، همکارانی که با یکدیگر صمیمیت یافته‌اند.

وی همینطور هدف خود را در تشکیل این شبکه های اجتماعی تجدید و تقويت هويت ملی ، بر وحدت حول حداقل نکات مشترک برای ترمیم و ایجاد برخی از بنیادین ترین زیرساخت‌های سیاسی قلمداد میکند.

شبکه اجتماعی راه سبز امید مورد نظر مهندس موسوی قطعا هدفی جز احیای تفکرسیاسی در کشور و آگاه سازی جامعه در بستر آن را دنبال نمی کند..چیزی که مدتهاست حاکمیت کنونی کشور سعی در گرفتن آن از مردم کشور دارد.استحمار سیاسی هدفی است که همواره حاکمان اقتدار طلب به منظور ادامه سلطنت جابرانه خود دنبال کرده اند.وی به این مورد هم به خوبی اشاره می کند:

اکثریت تنها زمانی به پیروزی می‌رسد که به اجماع نزدیک شود و آن گاه از مشروعیت غیرقابل‌مقاومت برخوردار خواهد شد که توجه خود را نسبت به دغدغه‌ها و حقوق کسانی که امروز یا فردا ممکن است متفاوت با او بیندیشند و در اقلیت قرار گیرند به اثبات برساند.

همان طور که بارها اشاره کرده ام زنده نگه داشتن و گسترش جنبش و این شبکه در طول این 4 سال پیش رو قطعا زمینه را برای تحول و تغییر اساسی در عرصه حاکمیت کشور آماده خواهد ساخت.زیرا در طی این پروژه آگاه سازی عده زیادی از مردم کشور با واقعیت حاکمیت توتالیتر موجود بیش از پیش اشنا شده و بر اثر ناکامی قطعی دولت کنونی در تحقق وعده های پوپولیستی اش به مردم شاهد گرایش شدید توده مردم به یک ایده و تفکر نوی حاکمیتی خواهیم بود.تفکری که مهندس موسوی در قسمتی دیگر از بیانیه طولانی اش به خوبی به آن این گونه اشاره میکند:

در میثاق ملی ما مشروعیت همه ارکان حکومت متکی به رأی و اعتماد مردم است...تأمین آزادی‌های سیاسی و اجتماعی، رفع تبعیض، امنیت قضایی و برابری در مقابل قانون، تفکیک‌ناپذیری آزادی، استقلال و تمامیت ارضی کشور از یکدیگر، مصونیت حیثیت، جان و مال اشخاص، ممنوعیت تفتیش عقاید، آزادی مطبوعات، ممنوعیت بازرسی نامه‌ها، استراق سمع و هر گونه تجسس، آزادی احزاب و جمعیت‌ها، آزادی برگزاری اجتماعات، تمرکز دریافت‌های دولتی در خزانه‌داری کل، تعریف جرم سیاسی و رسیدگی به آن با حضور هیئت منصفه، آزادی بیان و نشر افکار در صدا و سیما و بی‌طرفی آن و . . . هر یک اصولی روشن از قانون اساسی ما را به خود اختصاص داده‌اند.

بی شک تحقق این آرمان شهر دور از دسترس ما نیست.تنها باید با تشکیل این شبکه اجتماعی مورد نظر رهبر جنبش و فعالیت های شبانه روزی در جهت آگاه سازی مردم نسبت به حقوق اساسی شان که حتی در بستر همین قانون اساسی نیز نهفته است بیش از پیش تلاش کنیم.قطعا روز تحقق این حقوقی که متاسفانه تبدیل به رویا شده دور از دسترس ما نخواهد بود.به امید آن روز...